بی ربط
دوشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۳، ۰۲:۰۵ ب.ظ
زیر باران و روی جاده ی خیس/ مردِ بی برگِ روزگارانم
شانه ام کشوری ست کم پهنا/ لالم و هم نوای بارانم
***
مثل گلبرگهای بی شمّه/ مثل دیوار های بی سیمان
پیرمردِ عجوز و فرتوتی/ در تن و جامه ی جوانانم
دستبندی به گردنم زده اند/ یک نفر با پلیس می آید
«من که کاری نکرده ام قربان/ بی گناهم؟ نِیَم؟ نمیدانم!»
گاهی از لای سوء سابقه ام/ یک ورق حکم تیر می یابم
این قصاص است یا گذشت ِ قضا؟/ این عطوفت که زنده می مانم؟
دستهایم زِ آسمان پر بود/ آن زمانی که خواب می دیدم
حیف ازآن خواب و حال،بیداری/ تَلّ خاک است ظرفِ دستانم
من ازآن روزهای بی معنی/ چیزهای زیاد یادم هست
ناخنِ فکرهای بی پایان/ زخم های عمیقِ در جانم
روزهایی که زور می گویند/ رودهایی که دور می گردند
دردهایی که درد می مانند/ فکر های اَبَر پریشانم
توبه هایم همیشه چینی بود/ چند سالی ست بندزن شده ام
باورم کن خدا که این دفعه/ باز گشتم قسم به بارانم
این شعر مال خرداد ماه 93 بود... خدا بیامرزدش
۹۳/۰۶/۱۰