پسر شعر فروش

شعرها کبریت اند، برمی افروزمشان بلکه دلم یخ نزند...

شعرها کبریت اند، برمی افروزمشان بلکه دلم یخ نزند...

آخرین مطالب
آخرین نظرات

دنیایم

چهارشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۸:۰۳ ق.ظ

پای هایم سنگین
بالهایم خیس است
می گریزم از عشق
مکتبش پردیس است
دوستش می دارم
لیک می ترسم از این راه که بس طولانی ست
نی صدای نَـفـَسش را به دلم می ساید
ابرها بارانی ست
دیر شاید شده باز
آه از ماندن ها
آه از مردن ها
آه از آنچه نمی فهمم و می پندارم
که محیطم بر آن
آه،
آهی به بلندای سپهر
و به پهنای کویر
و دریغی سرشار
مثل عشقی بی اشک
چون فقیری بی کشک
و دلیری بی چاه
باز می گویم آه
باز آهی که سزا است بپاشد البرز
بِشِکافد دریا
وَ بسوزاند ابر
که بگرید بر ما
آه از کوچکیِ دنیایم
و چه اندازه حقیرم که درآن جا دارم!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۱

نظرات  (۲)

سلام 
 خیلی خیلی زیبا بود
موفق باشید
پاسخ:
سلام
ممنون
سلامت باشید
خیلی بد. خیلی حدیث نفس الکی . خیلی به در و دیواری! خیلی لوس و دری وری

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی