رفتم و باز آمدم
بار آمدم
خوار آمدم
تنها و بی یار آمدم
مشق ها نقش بر آب
عشق ها در دلِ خواب
ماند و بر آینه ی دل صد و ده آه کشید
خواستم تا بروم تا وسط چشمه ی نور
آن سراپرده ی دور
آن بلندای قریب
قدر لبخند تو را حیف، ندانستم و رفت
شب قدری که به اوراق رقم زد غم و رفت
***